اسکارلت و آیوی دوقلوی گمشده

دختری به نام ویولت در مدرسه ی رودووک به خاطر تهدید به برملا کردن راز معلم بدجنسش توسط او ناپدید می شود. اسکارلت که ماجرا را دیده به دیوانگی محکوم شده و به دور از اطلاع خانواده اش در آسایشگاه حبس می شود.

اسکارلت و آیوی  دوقلوی گمشده

اسکارلت و آیوی  دوقلوی گمشده اثری است از سوفی کلورلی به ترجمه ی شهره نورصالحی و چاپ انتشارات پیدایش.

دختری به نام ویولت در مدرسه ی رودووک به خاطر تهدید به برملا کردن راز معلم بدجنسش توسط او ناپدید می شود. اسکارلت که ماجرا را دیده به دیوانگی محکوم شده و به دور از اطلاع خانواده اش در آسایشگاه حبس می شود. آیوی خواهر دوقلوی او بعد از مدت ها توسط نشانی هایی که خواهرش برایش گذاشته است، پیدایش کرده واز آن جا نجاتش می دهد. حال با بازگشت دوباره او به مدرسه، دزدی های زیادی اتفاق می افتد که متهم ردیف اول آن ها اسکارلت است. او به کمک آیوی و آریادنی تصمیم دارد پرده از راز بزرگ و مخوف مدرسه ی رودووک برداشته و بی گناهی خود را ثابت کند.

بخشی از اسکارلت و آیوی 

این طوری شد که من به خواهرم تبدیل شدم:
نامه، روز اول سپتامبر به دستم رسید. خوب یادم است چون یک روز بعد از تولد سیزده سالگی مان بود. نه، تولد سیزده سالگی من. اولین تولدی که اسکارلت در کنارم نبود. 
از خواب بیدار شدم و از پله های مارپیچ خانه ی عمه فیبی رفتم پایین. 
بوی سوسیسی که سرخ می شد، دماغم را پر کرد. خورشید صبح داشت هوا را گرم می کرد. می توانست روز خوبی باشد. 
از پله ها پایین آمدم و وارد راهروی روشن شدم و همان موقع چشمم بهش افتاد. به پاکتی که روی زمین افتاده بود. یک لحظه فکر کردم کارت تبریک تولدی است که دیر به دستم رسیده. تنها کارتی که آن سال دریافت کردم، از عمه ام بود و وقتی چشمم به تنها اسم روی پاکت افتاد، حالم گرفته شد. پاکت را برداشتم، بیشتر به نظر می آمد نامه باشد. 
اسکارلت همیشه دوست داشت برایم پیام های محرمانه بفرستد، اما او عادت داشت درِ پاکت هایش را خیلی سرسری ببندد و کافی بود فوت شان کنید تا درشان باز بشود، اما آن نامه خیلی محکم مهر و موم شده بود. نامه را تو دستم چرخاندم و دیدم به نام عمه ام نوشته شده. با خودم فکر کردم باید بازش کنم. عمه فیبی ناراحت نمی شد اگر نامه هایش را می خواندم. در واقع معمولاً هم این کار لازم بود. چون خودش نامه ها را تو راهرو روی هم انبار می کرد. 
وارد آشپزخانه شدم و روی یکی از آن صندلی های لق لقو نشستم. این دفعه مهر پاکت را دقیق تر برانداز کردم. 
مهر سیاهی بود که نقش برجسته ی پرنده ای را روی یک درخت بلوط نشان می داد و زیرش با جوهر سیاه نوشته بود: 
"مدرسه ی روک وود". 
مدرسه ی روک وود. مدرسه ی اسکارلت. چرا به عمه فیبی نامه نوشتن؟ 
در پاکت را با کارد کره خوری باز کردم.

دیگر رسانه ها

کدخبر: 1733

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    سایر رسانه ها

      ارسال نظر