این زن فریبم داد | جزئیات قتل آقای مدیرعامل در مشهد

مردی که با همدستی یک زن مدیرعامل شرکت تعاونی در خوزستان را به مشهد کشانده و به قتل رسانده بودند، جزئیات رابطه خود با زن درگیر در پرونده و ماجرای قتل را شرح داد.

این زن فریبم داد | جزئیات قتل آقای مدیرعامل  در مشهد

مردی که با همدستی یک زن مدیرعامل شرکت تعاونی در خوزستان را به مشهد کشانده و به قتل رسانده بودند، جزئیات رابطه خود با زن درگیر در پرونده و ماجرای قتل را شرح داد.

به گزارش عرشه آنلاین، مرد ۴۶ ساله‌ای که به اتهام قتل مدیرعامل اتحادیه شرکت‌های تعاونی روستایی استان خوزستان دستگیر شده متاهل است و درباره چگونگی ارتکاب جنایت و سرگذشت خود گفت: تا کلاس اول راهنمایی در یکی از روستاهای تربت حیدریه درس خواندم اما روزی یکی از همکلاسی‌هایم به معلم مدرسه گفت: «من دیگر درس نمی‌خوانم!» معلم هم با بی‌خیالی پاسخ داد: «خب نخوان!» این بود که آن دوستم ترک تحصیل کرد. من هم دیگر به مدرسه نرفتم و به پیشنهاد پدرم چوپان شدم.

پدرم کشاورزی می‌کرد و در کنار آن هم به شغل لحاف‌دوزی مشغول بود تا مخارج زندگی را تامین کند. از سوی دیگر، پدرم منزلی را در مشهد خریده بود که برادر بزرگ‌ترم در آن به‌ صورت مجردی اقامت داشت. من هم بعد از مدتی چوپانی به مشهد آمدم تا شغلی برای خودم بیابم. ابتدا در یک فروشگاه روکش صندلی خودرو کاری پیدا کردم ولی چون درآمد اندکی داشتم، آن شغل را رها کردم و شاگرد نقاش خودرو شدم ولی بعد از مدتی استادکارم فروشگاه رنگ راه‌اندازی کرد و من هم بعد از چند ماه فعالیت در فروشگاه نتوانستم در کنار او کار کنم. به همین خاطر وارد کارهای ساختمانی شدم و در زمینه کاشی‌کاری به فعالیت پرداختم تا این که عازم خدمت سربازی شدم.

وقتی کارت پایان خدمت را گرفتم به پیشنهاد یکی از دوستان قدیمی‌ام در یک تعمیرگاه باتری‌سازی شروع به کار کردم و سپس به سیم‌کشی خودرو روی آوردم. خلاصه شغل‌های زیادی را تجربه کردم تا اینکه روزی وقتی به روستا رفته بودم، مادرم دختری از اهالی روستا را برای ازدواج با من معرفی کرد. اینگونه من بدون آنکه آن دختر را دیده باشم پای سفره عقد نشستم و اکنون هم ۳ فرزند دارم.

بعد از ازدواج در یک کارخانه آرد استخدام شدم که متاسفانه آنجا هم دوام نیاوردم و بعد از تجربه چند شغل دیگر بالاخره حدود ۱۲ سال قبل در یک مرکز مشاوره به‌ عنوان نیروی خدماتی کار کردم که روزی «راضیه» (متهم دیگر پرونده) به آنجا آمد و من با دستور مدیر برایش چای بردم. او هم که در همین رشته مشاوره تحصیل کرده بود، در آنجا مشغول کار شد تا اینکه روزی «راضیه» سوار خودروی من شد و او را به منزلش رساندم.

وقتی از خودرو پیاده شد کارت بانکی‌اش را به من داد تا برایش مقداری میوه خرید کنم اما هنگامی که رسید خریدها را به او دادم با تعجب گفت: اشتباه نکردی؟ گفتم: نه! همین مبلغ شده است. آن روز «راضیه» اعتمادش به من بیشتر شد چراکه مدعی بود قبلاً پول بیشتری برای همین مقدار خرید می‌پرداخت. خلاصه این ماجرا موجب ارتباط نزدیک‌تر بین ما شد تا حدی که رفت و آمد خانوادگی پیدا کردیم.

او هم بعد از مدتی به‌ عنوان مدیر بازرگانی خارجی در شرکت تعاونی روستایی مشغول کار شد و در زمینه خرید و فروش زعفران هم فعالیت می‌کرد. به همین خاطر از نظر مالی خیلی هوای مرا داشت حتی یک وام ۲۰۰ میلیون تومانی برایم گرفت تا بعد من برایش کار کنم.

در همین رفت و آمدها بود که روزی مرا به تردید انداخت که احتمالا پدر و مادرم مرا بزرگ کرده‌اند و شاید من پسر سر راهی بودم. من هم که فهمیدم گروه خونی من با دیگر خواهر و برادرانم فرق دارد خیلی به خودم مشکوک شدم ولی باز هم قیافه‌ام به پدرم شباهت داشت. به همین خاطر در میان شک و تردید عجیبی دست و پا می‌زدم و افکارم به هم ریخته بود.

در این هنگام مدیر شرکتی که در آنجا کار می‌کردم از من خواست که به تحصیل ادامه بدهم و دیپلم بگیرم چراکه برای ادامه کارم باید مدرک تحصیلی ارائه می‌دادم. این بود که در یکی از همین مدارس آموزش از راه دور غیرانتفاعی ثبت نام کردم تا حداقل مدرک بگیرم. حالا دیگر رفت و آمدهای من و «راضیه» طوری شده بود که خانواده‌ام نیز در جریان بودند اما او از سادگی و زودباوری من سوءاستفاده کرد و پای مرا به ماجرای قتل کشاند.

او همیشه از من کلید باغ خواهرم را می‌گرفت تا مهمان‌هایش را آنجا ببرد. روز حادثه هم من کلید باغ را به او دادم چراکه مدعی بود یک مهمان از خوزستان دارد. او سپس از من خواست که آن مهمان را به باغ خواهرم در ملک‌آباد ببرم ولی او به آن مرد داروی بیهوشی خورانده بود که من خبر نداشتم به همین خاطر پیکر آن مرد را در باغ رها کردم. روز بعد به اتفاق «راضیه» به آنجا رفتیم و من دست و پاهای او را با چسب نواری پهن بستم که بعد هم جسدش را دفن کردیم اما اکنون خیلی پشیمانم. 

با صدور دستورات محرمانه‌ای از سوی قاضی دکتر صادق صفری (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) تحقیقات کارآگاهان برای ریشه‌یابی این جنایت تکان‌دهنده همچنان ادامه دارد.

جزییات تازه و مهم 

زنی جوان که با همدستی یک مرد دست به جنایتی تکاندهده زه است، جزییات این قتل را شرح داد.

زن جوانی که در یک سناریوی وحشتناک ، دسیسه شوم جنایت ۴۱۰هزار دلاری را با همدستی مرد سمندسوار اجرا کرده بود در حالی آخرین سکانس قتل آقای مدیر عامل را در حضور قاضی ویژه قتل عمد مشهد تشریح کرد که حلقه های دستبند نقره ای قانون بر دستانش گره خورده بود.

 

به گزارش روزنامه خراسان، زن ۳۸ ساله ای که به همراه مرد ۴۶ ساله و به اتهام قتل مدیر عامل اتحادیه تعاونی تولید روستایی استان خوزستان دستگیر شده است روز گذشته دست از قصه پردازی های ساختگی برداشت و آخرین سکانس از جنایت ۴۱۰هزار دلاری را فاش کرد.

«راضیه-غ»که دیگر دربرابر سوالات فنی وتخصصی مقام قضایی به بن بست رسیده بود، با ابراز ندامت از طرح سناریوی وحشتناک قتل آقای مدیر عامل گفت:این دسیسه شوم را از مدت ها قبل برنامه ریزی کردم به همین خاطر هم او را باترفند خرید تراکتورهای حواله ای جهاد کشاورزی به مشهد کشاندم و سپس با نقشه از قبل طراحی شده، وی را مجبور کردم تا پول هایی را که از کشاورزان خوزستان برای خرید تراکتور جمع آوری کرده بود، به دلار تبدیل کند. برای اجرای این نقشه یکی ازهمسایگانم را به کار گرفتم که در زمینه راهنمایی و حمل و نقل گردشگران عرب زبان فعالیت می کرد. او طبق نقشه من«سهراب-چ»(مدیرعامل» را از هتل به یکی از صرافی های مشهد برد و آن جا نیز متصدی صرافی با شگردی خاص همه پول ها را به حدود ۴۱۰هزار دلار تبدیل کرده بود.

حتی از او خواستم تا پاسپورت خود را به همراه داشته باشد که بعد از قتل چنین وانمود کنیم که او به خارج از کشور رفته و دیگر کسی پیگیر ماجرای گم شدن وی نباشد اما هیچ گاه تصور نمی کردم که کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی این گونه به سراغم بیایند!

زن ۳۸ ساله در تشریح این سناریوی هولناک ادامه داد: وقتی«سهراب» با دلارها به هتل بازگشت، من تصمیم گرفتم تا نقشه قتل را اجرا کنم؛ به همین خاطر مقداری قرص... را پودر کردم و آن ها را درون یکی از بسته های نسکافه ریختم .سپس روی آن بسته علامت زدم که اشتباه نکنم. حتی روی بسته نسکافه را اتو کردم که مشخص نشود باز شده است! در همین حال دو بسته نسکافه را با خودم برداشتم و سپس با «محمد-ب»تماس گرفتم تا با خودرو به خیابان شهید اصلانی بیاید. من و محمد از سال ها قبل با یکدیگر آشنا بودیم ،به طوری که او را برادرگفته خودم می دانستم و بسیاری از کارهایم را به او می سپردم که انجام بدهد. آن روز هم به «محمد»گفتم تا کلید باغ ویلای خواهرش را بگیرد و مهمان مرا به روستای ملک آباد ببرد! در ضمن به او یادآوری کردم که با خودش چای وآب جوش هم بیاورد! سپس هنگامی که از طرف محمد خیالم راحت شد به هتل محل اقامت سهراب (مدیرعامل)رفتم و او را با تاکسی عبوری به محل قرار با محمد بردم.متهم این پرونده جنایی در ادامه به قاضی دکتر صادق صفری گفت:آن جا «محمد-ب»پشت فرمان خودروی سمندش نشسته بود که با اشاره من از خودرو پیاده شد و چند مترآن طرف تر رفت. من و«سهراب» هم درصندلی عقب سمن نشستیم و من بلافاصله فلاسک آبجوش را از کنار صندلی برداشتم و نسکافه حاوی قرص ها را درون لیوان خالی کردم.

وقتی لیوان را به «سهراب» دادم برای خودم نیز نسکافه ای را ریختم که روی پاکت آن هیچ علامتی وجود نداشت. بعد از آن که مطمئن شدم او نسکافه را به طور کامل نوشید به «محمد»اشاره کردم که بیاید و مهمانم را به ملک آباد ببرد. دیگر هم اطلاعی از وضعیت او نداشتم تا این که شب هنگام «محمد» به مشهد بازگشت و ساک حاوی دلارها را به همراه ساعت مچی و دیگر لوازم شخصی «سهراب » به من داد و گفت دست وپاهای او را با چسب پهن بسته است.«راضیه-غ» افزود: روز بعد هنگامی که به باغ ویلای خواهر«محمد» در روستای ملک آباد رفتیم پیکر بی جان او را از زیر درختان به داخل اتاق بردیم چرا که کارگری را به بهانه کندن چاه اجیر کرده بودیم و نمی خواستیم آن کارگر متوجه ماجرای جنایت شود! او هم درکنار دیوار گودالی به عمق حدود۳متر حفر کرد و با دریافت دستمزدش از آن جا رفت.

سپس من و محمد جسد او را درون گودال انداختیم و«محمد» هم مقداری آهک را که از یک مصالح فروشی ساختمانی در ملک آباد خریده بود، درون گودال و روی جسد ریخت تا کسی متوجه بوی تعفن جسد نشود!...

پس از اعترافات تکان دهنده این زن ۳۸ ساله متاهل، همدست او نیز با دستور قاضی صفری به محل دفن جسد هدایت شد و اظهارات «راضیه» را درباره سناریوی وحشتناک تایید کرد.«محمد-ب»که در حضور سرهنگ ولی نجفی(رئیس دایره قتل عمد پلیس آگاهی خراسان رضوی) و سروان منفرد(افسر پرونده) زوایای پنهان دیگری از آخرین سکانس جنایت ۴۱۰ هزار دلاری را فاش می کرد به قاضی شعبه ۲۰۸دادسرای عمومی وانقلاب مشهد گفت: من ابتدا از نقشه قتل اطلاعی نداشتم ولی «راضیه» هرکاری از من می خواست برایش انجام می دادم او هم از نظر مالی به من کمک می کرد.وقتی کلید باغ خواهرم را گرفتم و به محل قرار در خیابان شهید اصلانی رفتم او به همراه مردی از یک تاکسی دیگر پیاده شد که من آن مرد را نمی شناختم فقط زمانی که از خودرو پیاده شدم و منتظر بودم، آن مرد را دیدم که تفاله ته لیوان را از داخل خودرو بیرون ریخت که بعد فهمیدم راضیه او را با قرص بیهوش کرده است چرا که وقتی به طرف ملک آباد به راه افتادم او در صندلی عقب بیهوش افتاده بود و خرخر می کرد ولی زمانی که به باغ ویلا رسیدم دیگر نفس نمی کشید، احتمال دادم که آن مرد غریبه جان باخته است! به همین خاطر به سراغ چسب پهن رفتم که در صندوق عقب سمند همراهم بود. آن را برداشتم و دست و پاها و دهان او را محکم بستم بعد هم با راضیه تماس تلفنی گرفتم! خیلی ترسیده بودم به او گفتم این چه کاری بود که کردی؟! ولی در نهایت به پیشنهاد«راضیه» پیکر او را زیر درختان باغ ویلا رها کردم و خودم با دلارها و ساعت و گوشی تلفن همراه آن مرد به مشهد بازگشتم و آن ها را به راضیه دادم. روز بعد دوباره به اتفاق هم به روستای ملک آباد رفتیم و جسد را همان گونه که او توضیح داد دفن کردیم و ساک همراه آن مرد را هم در بیابان سوزاندیم تا اثری باقی نماند!

 

در پی اعتراف صریح متهمان این پرونده جنایی به قتل آقای مدیر عامل،تحقیقات بیشتر درباره ابعاد دیگر این ماجرای تکان دهنده با دستور قاضی ویژه قتل عمد در حالی وارد مرحله جدیدی شد که حدود۴۱۰ هزار دلار و اموال شخصی مقتول از داخل انباری منزل زن ۳۸ ساله کشف شده است.درهمین حال قاضی دکتر صادق صفری به کشاورزان اتحادیه تعاون روستایی خوزستان اطمینان داد که همه پول های آنان با تلاش شبانه روزی و گسترده کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی کشف شده است که تحویل آنان خواهد شد فقط مبلغ بسیار اندکی را متهمان مدعی هستند که هزینه کرده اند به همین دلیل تحقیقات در این باره نیز همچنان ادامه خواهد یافت.

 

 

دیگر رسانه ها

کدخبر: 110298

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    سایر رسانه ها

      ارسال نظر