بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم

امروز بیش از هر زمان دیگر شاهد طرح ظرفیت و قدرت فرهنگ و مباحث فرهنگی در حوزه درمان بیماری‌ها از جمله سرطان هستیم. در واقع اندیشه‌های انتقادی در این دوران تلاش کرده‌اند قدرت عقلانیت محض را که بر بنیادهای تجربه‌گرایانه و اصول اندیشه‌های صرفا عینیت‌گرا استوار است به چالش بکشند و آنها راه‌حل نهایی و کافی برای حل مشکلات بشر ندانند.

بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم

هادی خانیکی : «اگر دردم یکی بودی چه بودی/ وگر غم اندکی بودی چه بودی/ به بالینم طبیبی یا حبیبی/ ازین هر دو یکی بودی چه بودی» بابا طاهر

1) یکشنبه این هفته که وقت نوشتن، «شطحیات سرطانی» من در «اعتماد» بود، اگرچه بیمارستان نبودم و آثار بمباران شیمیایی ششم هم تا حدودی فرو نشسته بود، باز نتوانستم به وعده عمل کنم و بنویسم. بروز تندی‌ها و خشونت‌های جدید در عرصه فرهنگ و زبان و کنش سیاست‌ورزانه و پایین آمدن حد تاب‌آوری و نقد‌پذیری در حکومت، ذهن مرا هم بی‌نصیب نگذاشت و بر درد و رنج سرطان، دغدغه و نگرانی نسبت به امروز و فردای جامعه و وطنم را هم افزود، سخن عین‌القضات همدانی گویی زبان حال این روزهای من نیز بود که «هر چه می‌نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم که نبشتنش بهتر است از نانبشتنش.‌ای دوست نه هر چه درست و حساب بود، روا بود که بگویند...و نباید که در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم بی‌خود که چون واخود‌ایم بر آن پشیمان باشم و رنجور. ‌ای دوست می‌ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت.»

2) در یادداشت پیشین که یازدهمین نوشتار سرطانی من بود از سرطان و امر اخلاقی سخن گفتم و به 4پرسش از مسوولیت‌های اخلاقی خود در برابر «خداوند»، «سرمایه اجتماعی بر ساخته از ارتباطات» (سرمایه سرطانی) به ظرفیت خود به مثابه یک انسان مسوول در برابر «بیماری» و «جهان دانش و درمان» پرداختم.فاصله میان آن نوشتن که در «خان» یا مهلکه و عقبه ششم انجام گرفت و «خان هفتم» که در میان آنم، فرصت اندیشیدن در فضایی متفاوت بود، جهان زیست سرطانی و سرمایه برآمده از آن مرا به دنیایی نو از مهربانی‌ها، همدردی‌ها و گفت‌وگوها کشانده است. حداقل در فاصله میان این پیچ‌ها و منزلگاه‌های درمان دو آورده بزرگ فضای زیستن و دانستنم را فراخ‌تر کرده است: نخست گل‌ها و گیاهانی که به یمن دیدار دوستان فضای خانه ما را به زیور زیبایی آراسته است، به گفته سهراب سپهری «گاه در بستر بیماری من هضم گل چند برابر شده است و فزون‌تر شده است». دوم، کتاب‌های خواندنی در باب بیماری‌ها و زمینه‌های ظهور و بروز آنها و چگونگی غلبه بر درد از ساحت‌های مختلف نظری و عملی. شاید ادامه درمان و تداوم همت دوستان بتواند به تاسیس کتابخانه‌ای تخصصی در عرصه درد و درمان منجر شود.

3) با نگاهی اجمالی به برخی از این آثار در این روزها دریافتم که امروز بیش از هر زمان دیگر شاهد طرح ظرفیت و قدرت فرهنگ و مباحث فرهنگی در حوزه درمان بیماری‌ها از جمله سرطان هستیم. در واقع اندیشه‌های انتقادی در این دوران تلاش کرده‌اند قدرت عقلانیت محض را که بر بنیادهای تجربه‌گرایانه و اصول اندیشه‌های صرفا عینیت‌گرا استوار است به چالش بکشند و آنها راه‌حل نهایی و کافی برای حل مشکلات بشر ندانند. بنابراین برخی مباحث همچون فرهنگ که در دوران مدرن از حوزه علوم محض دور شده بودند، دوباره در حال ورود به نظام‌های علمی از جمله پزشکی هستند. به آن سبب نظام مدرن سلامت بر طرح راهبردها و گشودن اندیشه‌های فرهنگی در بحث سلامت و بهداشت و پزشکی مدرن بیش از مقوله‌های دیگر تاکید دارد. بیماران در ساختار پزشکی مدرن به وسیله بیماری خود «هویت» می‌یابند و گسیختگی بیمار از فرهنگ و بی‌اعتنایی به تعامل او با زیست فرهنگی‌اش سبب می‌شود تا در رویکرد صرفا عقل‌گرایانه پزشکی، جایی برای دخالت عواملی چون سبک زندگی، شرایط اجتماعی، تاریخ و ساختار سیاسی - اقتصادی باقی نباشد.به این دلیل در سال‌های اخیر انتقادات سیاسی به پزشکی مدرن پایه توجه به «زیست فرهنگی» به جای «زیست بیولوژیک» تاکید می‌شود.

4) درمان افراد بر اساس ویژگی‌های فردی آنها همان چیزی است که بعضی از پزشکان علاقه‌مند آن را نوعی هنر می‌دانند.گادامر هم در دفاعیه که در باب هنر درمان نوشته است به همین ترتیب بر گرایش «دگرفهم» از سوی پزشکان تاکید می‌کند و آن را لازمه این هنر می‌داند. اما سوی دیگر این مساله را نیز باید در نظر داشت که احتمال شکست درمان یا بروز خطایی حین آن هست. در این حالت از آن‌رو که پزشک ممکن است به اتهام قصور در درمان مورد بازخواست قرار بگیرد خطر خروج از خطوط راهنمای درمانی پزشک نیرویی را برای مقابله طلب می‌کند که برای پزشک قابل مقایسه با کنش قهرمانانه است.بر این پایه در اینجا با دو تفسیر از اخلاق پزشکی مواجه می‌شویم. تفسیر اول، اخلاق را معادل تبعیت محض از دستورالعمل‌های حرفه‌ای می‌داند. دستورالعمل‌هایی که تصور می‌شود منافع عام بیماران را در نظر دارند. در واقع پزشک به عنوان کنشگری منفصل در نظر گرفته می‌شود که باید برای او خطوط راهنما تعیین کرد که به واسطه تبعیت از آنها میزان مخاطرات درمانی به حداقل برسد. 

تفسیر دوم، تفسیر پزشک به مثابه کنشگری هوشمند در اخلاق پزشکی است، به کارگیری تمامی امکانات موجود برای درمان بیمار و اولویت دادن به قضاوت‌های شخصی پزشک در برابر تبعیت از رویه‌های بروکراتیک، تفاوت موجود این دو چشم‌انداز اخلاقی ناشی از تفاوت‌های موجود بین مفروضات فرهنگی و اخلاقی از دانش پزشکی است که هر یک از این دو رویه را شکل می‌دهند.

5) از میان کتاب‌هایی که در این ایام به اعتبار همان سرمایه سرطانی توفیق دیدن و خواندن آن را داشته‌ام. «مصائب بدن؛ پدیدار‌شناسی مریضی، بیماری و ناخوشی» شایسته تامل است. این کتاب را پدری جامعه‌شناس و پسری فیلسوف به نام‌های جیمز آهو و کوئین آهو نگاشته‌اند که در آن مسائل بدن، ابتلاها و سلامت از منظری پدیدارشناسانه مورد مطالعه قرار گرفته است. در این کتاب که با ترجمه خوب محمدرضا اخلاقی‌منش به جامعه عرضه شده است، جیمز آهو و کوئین آهو پرداختن به مسائل بدن انسان را از 3منظر متفاوت مهم دانستند. نخست از منظر اجتماعی که جامعه در آن مشکلات بدنی را به شکل «مریضی»درک می‌کند. دوم از دید پزشکی که این مصائب را صرفا بیماری می‌داند و سوم از دید خود بیمار که مسائل خویش را به عنوان «بیماری» تجربه می‌کند. هیچ یک از این دیدگاه‌ها ضرورتا نسبت به برداشت‌های دیگر، درست‌تر نیست، بلکه هر کدام وجوهی خاص از تن رنجور را آشکار می‌کند و در عین حال چشمان خود را به دیگر دیدگاه‌ها می‌بندد. به این اعتبار درمان هر بیماری به ویژه بیماری‌های صعب‌العلاج نیازمند فهمی فرهنگی و جهان ادراکی مشترکی است که در آن این 3نگاه بتوانند با هم تلاقی و گفت‌وگو داشته باشند.

6) کتاب«معنای بیماری»؛ شرحی پدیدارشناختی از دیدگاه‌های متفاوت پزشک و بیمار نوشته «اسکار تومبز»، فیلسوف سرشناس امریکایی که آن نیز توسط اخلاقی‌‌منش ترجمه شده به یکی از مهم‌ترین مسائل و موانع درمان بیماری‌های سخت که تفاوت معناسازی بیماری از سوی پزشک و بیمار است، می‌پردازد. معمولا درک پزشک از بیماری با الگوی توضیحی خود بیمار از بیماری تفاوت‌هایی دارد که ناشی از تفاوت و حتی تمایز 2جهان «درمان و بیماری» است. این تفاوت معنایی نیازمند تاسیس یک محیط مشترک ارتباطی است که بتواند جهان مشترک را در زندگی بیمار تاسیس کند. درمان بیماری‌های سخت نیازمند درمانگری مشارکتی است که دو طرف اصلی آن پزشک و بیمارند و باید بتوانند ارتباطات گفت‌وگویی، چهره به چهره و کنشگرانه را میان خود سامان دهند.در این ارتباط پزشک تنها در مقام شفاگر نایستاده، بلکه بیمار هم به عنوان کنشگری فعال می‌تواند به کمک تجربه زیسته خود از بیماری دستیار او در درمان باشد.

منبع: اعتماد

 

دیگر رسانه ها

کدخبر: 30787

ارسال نظر