آن‌ها بالای درخت زندگی می‏‌کردند!

این میهن‌دوستی را نباید با آن اشکال افراطی ناسیونالیسم اشتباه گرفت. آن ناسیونالیسم افراطی که اتفاقاً از بیرون به ما رسیده، به عقاید سخیف به نژادی و خودبرتر‌بینی ختم می‌شود. اما سنت میهن‌دوستی ایرانی بر بزرگداشت مقام انسانی استوار است. چنانکه در تاریخ ایران هم کمتر نشانی از نژادپرستی و خودبرتربینی می‌بینید.

آن‌ها بالای درخت زندگی می‏‌کردند!

نیوشا طبیبی در روزنامه «هم‌میهن» نوشت: از دوره پژوهش و مستندنگاری در ایران عزیز، کفش و شلوار و پیراهنی دارم که گرد بیابان‌های سرزمین مادری بر آن‌ها نشسته. بعد از اتمام کار، این سه را در گوشه‌ای از اثاثیه مختصر شخصی‌ام به یادگار نگاه داشته‌ام. بزرگ‌شان می‌دارم. بعد از بازگشت از سفر‌ها آن‌ها را نشسته‌ام که آن خاک محبوب از جامه‌هایم سترده نشود. به همان حال در بسته‌ای قرارشان دادم که به یادگار برایم بماند. ایران برایم جنبهٔ مقدس دارد، شکر خدا برای تنها پسرم هم چنین است.

سابقه میهن‌دوستی در این خاک به شهادت شاهنامهٔ فردوسی، به قرن‌ها پیش باز می‌گردد. همان چیزی که سبب شده، ایرانی از هر قوم و خطه‌ای که باشد، به هر جای دنیا که سفر کند، باز هم دلش برای این سرزمین و مردمش و فرهنگ و تاریخش بتپد.

این میهن‌دوستی را نباید با آن اشکال افراطی ناسیونالیسم اشتباه گرفت. آن ناسیونالیسم افراطی که اتفاقاً از بیرون به ما رسیده، به عقاید سخیف به نژادی و خودبرتر‌بینی ختم می‌شود. اما سنت میهن‌دوستی ایرانی بر بزرگداشت مقام انسانی استوار است. چنانکه در تاریخ ایران هم کمتر نشانی از نژادپرستی و خودبرتربینی می‌بینید.

آنچه به‌عنوان باستان‌گرایی به جای میهن‌دوستی تبلیغ می‌شد و اصرار بر برتری ایران و ایرانی بر دیگر ملل دنیا داشت، درنهایت خریدار چندانی پیدا نکرد. اگرچه در هر زمان عده‌ای با آن موافق بوده‌اند و از آن دفاع می‌کرده‌اند، امّا بیشتر مردم، آن صورت مهربانانه و روحانی و نرمخوی ایرانی را می‌پسندیده‌اند. اگر فرهنگ ایرانی را بزرگ می‌داریم و بزرگ می‌خواهیم، نمی‌توانیم آن را به دوره‌ها و بخش‌های کوچک‌تر تفکیک کنیم.

ما امروز شاهکار‌های معماری و زیبایی‌شناسانه‌ای، چون مسجد جامع اصفهان یا مسجد شیخ‌لطف‌الله را داریم، نمی‌توانیم آن‌ها را فقط محصول دورهٔ اسلامی ببینیم. در جای‌جای این معماری، نشانه‌هایی از معماری ساسانی دیده می‌شوند.

ملت‌هایی که در طول تاریخ باقی مانده‌اند و از کوران حوادث به سلامت گذر کرده و به امروز رسیده‌اند، دستگاه هاضمهٔ فرهنگی بسیار قدرتمندی داشته‌اند. در طول تاریخ سرزمین اصلی ایران - آنچه امروز هم خانهٔ ماست - هزاران بار از سوی اقوام و تمدن‌های مختلف پیرامونش مورد هجوم قرار گرفته.

بار‌ها به اشغال بیگانگان درآمده، ولی به حیات فرهنگی مستقل خود ادامه داده. بدون مراجعه به متن کتاب‌ها هر کدام از ما می‌توانیم سیاههٔ‌بالابلندی از اسامی این مهاجمان را پشت هم بیاوریم. از سکا‌ها و خزر‌ها و یونانی‌ها و اعراب گرفته تا تاتار و مغول و روس و انگلیس.

شاید ایران بیش از هر سرزمین دیگری در جهان مورد حمله قرار گرفته باشد. موقعیت خاص جغرافیایی این سامان به ناگزیر ما را در چهارراه حوادث عالم قرار داده. ما بین تمدن‌های بزرگ شرقی و غربی واقع شده‌ایم و شاید اگر نرمخویی و صبر کویری‌مان و همچنین موانع طبیعی و اقلیمی سرزمینمان نبود عاقبت در یکی از طرفین شرقی یا غربی مستحیل شده و امروز جز نامی از تمدن‌مان باقی نمانده بود.

آن نرمخویی که ثمره تمدن کاریزی و صبر کویری ماست، دستگاه هاضمهٔ فرهنگی ما را به غایت قدرتمند ساخت. ما پدیده‌های مطلوب‌مان را به عاریت از اقوام و تمدن‌های دیگر می‌گرفتیم و در دستگاه فرهنگی خود حل می‌کردیم و نتیجه چیزی می‌شد که به درد سرزمین ما می‌خورد.

با پدیده وارادتی آن کاری را می‌کردیم که در ادبیات رسمی امروز «بومی‌سازی» اش می‌خوانند. هر چقدر این بومی‌سازی امروزین ظاهری و سطحی است، آن بومی‌سازی تاریخی ما عمیق و دقیق و مبتنی بر منطق زیست در اقلیم ایران بود.

جالب آنکه همه این امور را به‌طور طبیعی انجام می‌دادیم، نه دستگاه عریض و طویلی با بودجهٔ نجومی بر آن گمارده بودیم، نه دانش بنیان و استارت‌آپ برایش تعریف می‌کردیم. سازوکار‌های بومی و ملی خودمان را داشتیم.

برخی از آن نشانه‌های ساسانی در معماری دوره اسلامی ما، در واقع عناصر یونانی بوده‌اند که در دستگاه فرهنگی اشکانی و ساسانی رنگ‌وبوی ایرانی گرفتند و در معماری صفوی و در پیوند با فرهنگ ایرانی-شیعی، ظرافتی روحانی و بهشتی پیدا کردند. عرضم این است: نمی‌توانیم ایران و مردم ایران را دوست داشته باشیم و دوره‌های تاریخی آن را از هم تفکیک کنیم.

میهن‌دوستی منطقی و به‌دور از تعصب، همراه با احترام به تاریخ و فرهنگ و داشته‌های دیگر کشورهاست. خلاف تصور ما، در دوره‌ای که سعدی‌شیرازی زندگی می‌کرده، دانشگاه سالامانکا در اسپانیا تاسیس شده و تا امروز وجود دارد. پس افسانهٔ «آن‌ها بالای درخت زندگی می‌کردند» هم فکر باطل و زشتی بیش نیست.

دیگر رسانه ها

کدخبر: 60863

ارسال نظر